خلاصه داستان: Assi شاهد است که پدرش در دفاع از سرزمین خود کشته می شود. سالها بعد ، او پس از ترخیص از خدمت سربازی برای انتقام جویی به روستای خود باز می گردد ، اما خود را با نوراس پاشا و تأثیر شدیدش روبرو می کند.
خلاصه داستان: لیلا با از دست دادن مادرش در جوانی و نداشتن کسی جز پدرش، با ازدواج مجدد پدرش، زندگی اش زیر و رو می شود. لیلا که توسط نامادری اش نور در زباله دانی رها شده بود، سال ها بعد برمی گردد تا پس از گذراندن امتحانات سخت انتقام خود را از نور بگیرد. «لیلا» مبارزه این زن جوان را با نامادریاش که زندگی او را تباه کرد، به نمایش میگذارد و در سفری عاطفی اش در جستجوی انتقام با عشق مورد آزمایش قرار میگیرد..
خلاصه داستان: ملیک ، که به خاطر دخترش 20 سال در زندان زنده مانده بود ، هنگام آزادی در وسط یک دروغ بزرگ قرار گرفت. تمام بی عدالتی ها و شر انجام شده در مقابل Melike.
خلاصه داستان: “بهار” هنگامی که با خطر مرگ مواجه میشود، متوجه روی دیگری از زندگی به ظاهر بینقص و بهخصوص همسرش “تیمور” میشود. با بیماری ناگهانی بهار، نظم تمام خانواده بهم میریزد. در این حین “اِورن” در تمام زمینهها رقیب تیمور میشود. بدین ترتیب زندگی بهار با ماجراهایی کمدی-تراژدی از نو شکل میگیرد…
خلاصه داستان: عشق بین جهان و هانجر در کمترین زمان ممکن شروع خواهد شد، اما هانجر از دردسر رهایی نخواهد یافت. بهیزا همه تلاش خود را برای متوقف کردن هانجر خواهد کرد، اما هانجر را از نگاه جهان متوقف کردن برای او به ذهن نخواهد آمد و از بدترین کارها برای رسیدن به این هدف استفاده خواهد کرد. اما به هر حال، بهیزا نمیتواند هانجر را از کنار جهان بزرگتر کند، بلکه هر تلاشی که بیشتر انجام میدهد، هانجر و جهان به یکدیگر نزدیکتر میشوند.
خلاصه داستان: گجه دختر جوانی است که همراه با دوستپسرش امیر (میرو) رویای ساخت موسیقی دارد ولی بخاطر خواهر کوچک استثنائیش گولجه که نمیتوانست در شلوغی استانبول دوام بیاورد، مجبور شدند به شهر فوچا در ازمیر نقل مکان کنند و این باعث زیر و رو شدن رویاهای گجه شد. در فوچا گجه با پسری به اسم اوزگور آشنا میشود که بعد از مرگ پدر و مادرش، زندگیش را وقف برادر سندرومیش کرده است …
خلاصه داستان: زندگی ثروتمندترین و قدرتمندترین خانواده های استانبول. خدمتکاران آنها که در معرض رازها، رازها و جنایات پنهان شده در پشت درهای بسته این خانه ها هستند، اغلب بخشی از آنها می شوند.
خلاصه داستان: سریال اگر پادشاه ببازد یک درام اجتماعی و جذاب است که به تقابل بین دو طبقه اجتماعی، یعنی ثروتمندان و فقیران، میپردازد. فادی (Merve Dizdar) شخصیت اصلی داستان، جوانی از یک خانواده فقیر است که در تلاش برای یافتن یک فرصت شغلی مناسب دچار مشکلات متعددی میشود. اما آشنایی او با کنان باران (Halit Ergenç)، که فردی بانفوذ و ثروتمند است، مسیر زندگی او را تغییر میدهد. فادی وارد دنیای تجملات شده و تحت تأثیر شخصیت مرموز و مقتدر کنان قرار میگیرد.