خلاصه داستان: زینب یکی از پنج فرزند خانواده ی اسن، که در یکی از محله های قدیمی استانبول زندگی میکنند هست. مراد از بچگی عاشق زینب بوده و کنان وارث یکی از خانواده ی اصیل و پولدار است. زینب بعد از پیشنهاد ازدواج مراد با کنان آشنا میشود و بین دو راهی می ماند. یک طرف راه مرادی که عاشق زینب هست ولی او آن را دوست ندارد و یک طرف راه کنانی که حتی اگر بخواهد نمیتواند در مقابل جذبه ی او بایستد. زینب که در انتخاب بین یک لنگر گاه امن و یک دریای آزاد و بی کران در تردد هست به شناخت و بازپرسی دوباره ی عشق می پردازد. دشمنی بین کنان و مراد رفته رفته بالا می گیرد و زینب بین آن ها می ماند. عشق وغرور، قصه ی زینب هست که تلاش میکند بین دشمنی کنان و مورات زنده بماند.
خلاصه داستان: داغان دکتری است که سعی می کند مهارت های خود را بدست آورد، اما خود را در زندان می بیند. او امید، آینده و زیباترین روزهای زندگی خود را به دلیل جنایتی که هرگز مرتکب نشده از دست می دهد. او به حبس ابد محکوم می شود...
خلاصه داستان: باریس یک وکیل طلاق بسیار موفق، جذاب و جذاب است که احساس می کند از عشق دور است و همچنین هیچ چیز در زندگی هرگز نمی تواند او را غافلگیر کند.
خلاصه داستان: مردی ثروتمند و قدرتمند که تمام ایمانش را به عشق از دست داده است، ناخودآگاه دختری روشن و سرشار از زندگی را به عنوان کمک خانگی استخدام می کند.
خلاصه داستان: نویسندگانی که در دهه 1930 تحت حکومت ژاپن زندگی می کردند، به یک نویسنده پرفروش که در رکود به سر می برد، یک ارواح نویس مرموز و یک طرفدار فداکار نویسنده پرفروش تبدیل می شوند.