خلاصه داستان: هی یونگ یک دختر 16 ساله غیر متمدن است که زندگی اش را بدبخت می بیند و هیچ چیز ارزش زندگی کردن را ندارد (مادرش در کودکی مرده است) بنابراین او هرگز در مدرسه تلاش نمی کند و همیشه نسبت به دیگران بی ادبانه و با خشونت رفتار می کند.
خلاصه داستان: رئیس تسوندره(تسوندره = کسی که در باطن مهربونه ولی ظاهر سرد و تندی داره) دختری که به طور استثنایی قویه رو ملاقات میکنه و اون دختر به عنوان یه منشی تو شرکت سرگرمی مشغول به کاره، این دو نفر عادت دارن از حیوون خونگی هاشون تو اینترنت پست بذارن و ازین طریق باهم اشنا میشن، بخاطر علاقشون به گربه ها، عشقی متفاوت بینشون جرقه میزنه