خلاصه داستان: او یک قاضی برجسته و محترم دادگاه خانواده است. او زنی صادق و اصولی است که بسیاری از ازدواج ها را از نابودی نجات داده است، اطمینان حاصل کرده است که بسیاری از فرزندان محبت و محبتی را که شایسته آن هستند دریافت کنند و همیشه بوده است...
خلاصه داستان: این سریال زندگی مرد جوانی به نام یامان را به تصویر میکشد که همراه با دوستانش در خیابانها بزرگ شده و با چالشهایی برای بقا روبرو هستند. در سریال، وقایع با برخورد یامان با آتس و نامزدش رویا، که نیمه شب از یک کلوپ سرگرمی بیرون میآیند، آغاز میشود.
خلاصه داستان: عشق بین سجل، دختری دست و پا چلفتی، و یوهان، مرد جوان خوش تیپی که همیشه برای نجات او در اطراف است، شکوفا می شود. با این حال، زندگی واقعی آنها به عنوان موانعی بین رابطه آنها ظاهر می شود.
خلاصه داستان: آدم (Timuçin Esen) مرد شریفی است. آدم که به عنوان یک افسر عادی در ضرابخانه کار می کند، با یک شگفتی برای پسرش آردا، زندگی خود را زیر و رو می بیند. این عمل به ظاهر بی گناه منجر به فروپاشی برگشت ناپذیری در زندگی ادم می شود و او را به مرز از دست دادن شغل، همسرش جانان (Şükran Ovalı) و حتی پسرش می رساند. وقتی برادرش کارتال(Çağlar Ertuğrul) که کاریزماتیک و در عین حال شارلاتان بزرگی است، در این دوران سخت وارد زندگی او می شود، اوضاع پیچیده تر می شود. در حالی که دو برادر از قانون سرپیچی می کنند. پلیس عایشه (Deniz Baysal) تنها کسی است که به هر دوی آنها پایان خواهد داد. مسیر کارتال به طور غیرمنتظره ای با عایشه تلاقی می کند و او عاشقش می شود که همه استانداردها را تغییر دهد.
خلاصه داستان: عشق امره، مردی که هرگز طعم عشق را نچشیده است، و هیکران، که به امید یافتن نوزادی که گمان می کرد از دست داده نفس می کشد. هیکران دخترش را که سالها پیش از دست داده بود، در عمارتی که برای نگهداری از کودک آمده بود، پیدا می کند...
خلاصه داستان: شیو و ایشانی با هم گره می زنند تا راه ازدواج خواهر و برادرشان را آسان کنند. آیا ازدواج آنها که در شرایط قانع کننده ای انجام شده است، در آزمون زمان مقاومت خواهد کرد؟
خلاصه داستان: زندگی پر از دسیسه، عشق و احساسات سبنم که با بی عدالتی های بزرگ به دنیا آمده، سخت تلاش می کند تا بر آنها غلبه کند، کارهای لازم برای انجام این کار را انجام می دهد و اکنون تلاش می کند تا از شر گذشته جنایتکارانه خود خلاص شود.
خلاصه داستان: عزیز تنها مدیر هلدینگی است که توسط پدر و مادرش تأسیس شده است. از همان لحظه ای که عاشق فریده شد، شروع به زیر سوال بردن خود و زندگی اش کرد. اما برای کسی که در موقعیتی قرار دارد باید خیلی چیزها را رها کرد...
خلاصه داستان: نازلی مادری فقیر، مجرد و جوان است که با پسرش ممو زندگی می کند. وقتی دمیر آکچینار، عموی قدرتمند و ثروتمند ممو، متوجه می شود که برادر متوفی او پسری دارد، به دنبال ممو می رود تا از او مراقبت کند. وقتی کسب و کار نازلی را فهمید اجازه نمی دهد برادرزاده اش در کنار چنین زنی بزرگ شود. او جنگ بزرگی را برای بدست آوردن ممو به راه می اندازد. نازلی که خود را در این مبارزه می بیند، در واقع آن کسی نیست که دمیر فکر می کند، او راز بزرگتری دارد. در حالی که نازلی و دمیر به خاطر ممو می جنگند، بازی های خانواده آکچینار، رازهایی که سال ها نگه داشته شده اند و سایه هایی از گذشته، جنگ آنها را بیش از پیش پیچیده خواهد کرد…