خلاصه داستان: پس از سالها تلاش برای باردار شدن، طلا تصمیم میگیرد برای حفظ ازدواج عاشقانهاش با زید و پایان دادن به سرزنشهای خانوادهی او، به آخرین راهحل، آن هم به شکلی غیرمتعارف، روی بیاورد؛ بنابراین یک مادر جایگزین استخدام میکند.
خلاصه داستان: اوغوز و فیروزه، وارث خانواده دمیرهانلی، با عشق انتقام جویانه فیروزه جای خود را روی پرده سینما خواهند گرفت. اورهون که عاملان را مجازات کرد، اکنون با آتش انتقام در قلب خود هدایت خواهد شد.
خلاصه داستان: ایملی، دختر خوشگل روستایی جوان و باهوش، پس از اینکه در باران های شدید به دنبال پناه گرفتن در یک کلبه می گردند، مجبور می شود با یک روزنامه نگار ازدواج کند. با رسیدن به شهر متوجه می شود که شوهرش نامزد کرده است.
خلاصه داستان: سلما که از دار دنیا فقط خواهرش لیلیم و ماشین قراضهی پدرش را داشت به هر دری میزد به بن بست میرسید تا این که ارثی به اون میرسد و به امید گرفتن این ارثیه از شهر وان به استانبول میآید ولی تنها راه گرفتن این ارثیه پیدا کردن شریکِدیگر این ارث یعنی مهران، عشق سابق وی بود. مهران و سلما در یک روز بدنیا آمدند و پیشگویی شد که بین این دو عشق بزرگی رخ خواهد داد. مهران یک روز بعد از آتشسوزی که تقصیرش را گردن سلما انداخته بودند به استانبول رفته بود و الان زندگی کاملا متفاوتی داشت…
خلاصه داستان: فرهات، سیرین و بانو - آنها غافلند که به گردابی کشیده می شوند که در آن معجزه عشق و فاجعه را تجربه خواهند کرد. داستان آنها داستان عشق غیرممکن است. بانو بزرگترین مانع بین فرهات خواهد بود...
خلاصه داستان: گزیده یک قاضی محترم دادگاه خانواده است. اون یه خانم درستکار و قانونمداره که مانع از هم پاشیدن خیلی از زندگی های مشترک شده و بچه های زیادی رو به عشق و محبتی که لایقشون بودن رسونده و همیشه طرف حق و عدالت رو گرفته و فکر میکرد همراه با شوهرش و دو تا بچههاش یک خانواده نمونه هستن و یک زندگی شرافتمندانهای دارن و بعد از این هم قراره یه زندگی شاد و آروم و سرشار از محبت بگذرونن ولی یه روز گزیده تصادفا متوجه چیزی میشه و میفهمه زندگیش فقط قلعه ای از شن بوده…
خلاصه داستان: سعدی پایاسلی که به عنوان معلم جغرافیا در دبیرستان قرابایر منصوب می شود، با پشت سر گذاشتن گذشته کثیف خود، با پنج جوان از مدرسه اصلاحات از مسیر عبور می کند.